از سفر برگشتیم ...
خیلی وقته فرصت نکردم بنویسم ...
با دخملکام و پدرشون سفر آلمان خوش گذشت و از طبیعت و آرامش و خنکی هوا حسابی لذت بردیم ...
مامان مهری و دایی رضا هم بودند و جمعمان جمع بود ...
دخمل کوچیکه حسابی همکاری و همراهی کرد ماشالله... دخمل بزرگه هم که با اون زبون چرب و نرمش دل همه رو میبره ...
حالا برگشتیم به هوای داغ تهران و پدر برای رفاه ما باز میره جنوب کار میکنه و کلی سختی راه و دوری رو باید تحمل کنه ... خدا کمک و همراهش باشه الهی
برا دخمل کوچیکه هم میخواهیم انشالله تخت و کمد یاسی بخریم ... مبارکش باشه ...
تخت و کمد دخمل بزرگه لیمویی-پرتقالی بود و تقریبا همه چیز رو مرتب نگه میداره و چیزیو گم نمیکنه ...
انشالله این نی نی دوم هم منظم و مهربان و باهوش باشه ...
راستی شارمین رو بردم امروز کلوپ بچه ها و حسابی بازی کرد و من هم درس خواندم ، نی نی شکمی هم حسابی شلوغ پلوغ و ابراز وجود میکرد ...
خدایا این هدیه های بهشتی رو برام حفظ کن و زندگیمونو مثل عسل شیرین نگهدار ...
خدایا این سعادت رو نصیبم کن تا نی نی دوم رو هم در آغوش بگیرم و بتونم با شیر خودم بزرگش کنم ..
خدیا بیماری خاموش منو تا ابد خاموش نگهدار و اون روزای پر ناراحتی رو دیگه برای من تکرار نکن ...
خدایا همه مریضا رو آرامش و شفا و نشاط عطا کن
خدایا دوستت دارم