شارمینشارمین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

هدیه های الهی من

بازی دخترانم

امشب یکی از زیباترین تصاویر زندگیم رو تماشا کردم .... در خانه قشنگ و جدیدمان انگار شارمین ما مهربان و بزرگ شده و شایلین من جذاب و دوست داشتنی از زاویه نگاه من و فرهادم دخترانمان همه هستی ما هستند و از خدا میخواهم هستی ما  و همه خانواده ها حفظ شوند ... این روزها دعواها و حسادتهای شارمین به شایلین کمتر شده و شایلین هم حرفها رو بهتر می فهمد و با همه وجود خواهرش رو دوست دارد و از همه کارهای او پیروی میکند ... امشب برای اولین بار یک ساعت با هم بازی کردند ...  ((((شارمین در آشپزخانه قشنگش آشپزی میکرد و برای خواهرش کیک می پخت ... شایلین کنار او عروسکش  را  شیر میداد و او را پیش پیش میکرد تا بخوابد, بعد از کیک ...
21 مرداد 1392

بزم کوچک 4 شنبه سوری خانه ما

باز بین علما بحث است که ایا این هفته 4 شنبه سوری است یا هفته دیگه !؟؟!؟!؟ خلاصه چه عیبی داره 2 بار جشن بگیریم ... از آنجا که ما خیلی تنهاییم !!!  باید سور و سات کوچیکی راه میانداختم ... دوست شارمین (سودا) هم امد خونمون ... غروب که شد در اشپزخانه براشون یک ظرف کوچیک آتیش روشن کردم تا دخملا از روش بپرن و شادی کنن ... کلی فشفشه روشن کردند ( شایلین فسقلی هم بدون ترس فشفشه دست گرفت و از روی آتیش پرید)... همه این مدت هم براشون سی دی از این گوشه تا اون گوشه رو گذاشتم و با آهنگهای 4 شنبه سوری و حاجی فیروز و نوروز کلییییییییییییییییییییییی رقصیدند و من فیلم گرفتم پینوشت : این سی دی برای قلقلک هوش موسیقی و آشنایی با دستگاههای...
23 اسفند 1391

جشن نوروز در مهد دخملا

دختر بزرگه 2 روزه در مهدشون جشن نوروز داره و من هم از دیدن اون همه سور و سات لذت بردم چه برسه به خود بچه ها ... صبح با کلی هدیه رفتیم 2 تایی مهد ... کمی از راه رو هم پیاده رفتیم ... هوا بهاری و زیبا بود ... وقتی داخل مهد رفتیم صدای ساز و ارگ میامد ... حاجی فیروز با عصا داشت میامد و بچه ها رفتند سالن پایین برای رقص و شادی ...سفره 7 سین و عکاس و دکور و ... مربیهای شیک و پیک و خوشگل آرایش کرده و ...کادو به بچه ها و شکلات و شیرینی ... کلی از مدیرشون تشکر کردم (از ته دل برای همه بچه ها دعا کردم تا تنشون سالم باشه و غم به دلهای کوچولوشون نمونه .... مریضهای تو بیمارستان رو هم دعا کردم ) بعد رفتم مهد دختر کوچیکه و هدیه مربیها...
23 اسفند 1391

مهمانی عروسکها

  جاتون خالی من و شارمین و شایلین صبح رفتیم جشن تولد !!!! جشن تولد ناتالی عروسک شارمین بود !!! کلی هم تهیه و تدارک دیده بود !!!!!!!!!!!!؟؟؟؟ کلی مهمان ( عروسکها و حیوونهاش) ... کلی میوه ( ماژیک ها) و کلی شیرینی ( مداد شمعی) ... یک کیک چند طبقه رنگی ( با کمک هم با لگو ها درست کردیم ) ... یه عالمه هم چراغانی ( نقاشی چراغهای رنگی که دورش رو بریدیم با هم ) ... بعد هم آهنگ خواندیم و یک یک مهمانها رقصیدند (!!!!!!!!!!!!) خلاصه سور و ساتی بود جاتون خالی ... بعد از شام ( لگوهای رنگی در بشقابها و کاسه های پلاستیکی) من رو مجبور کرد همه ظرفها رو در آشپزخانه اسباب بازیش بشورم !!!!!!!! شایلین هم در این بزم بزرگگگگگگگگگ ریخت و پاش...
23 دی 1391